امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

امیر علی من

بدون عنوان

سلام عزیزم این روزها خیلی سرم شلوغه و وقت نکردم برات بنویسم جند وقته که داری با بابایی زبان می خونی با متد پکیج یور بیبی کن رید الان روی کتاب دومی و کلی پیشرفت کردی کل الفبا رو بلدی و تا ١٢ می تونی بشمری و کلی لغت یاد گرفتی و از روی متن می تونی بخونی. انقدر به انگلیسی علاقه داری که فقط سی دی اموزش زبان می بینی .دوستت دارم پسرم           ...
13 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم اینم چند تا عکس شما وقتی یک دفعه لالا کردی. خوابهای خوش ببینی عزیزم. ...
17 تير 1391

تولد امیرعلی

سلام عزیزم امروز توی مهد کودک برات تولد گرفتیم خیلی بهت خوش گذشت . تولد ٣ سالگیت مبارک عزیزم. ...
5 تير 1391

تولد 3 سالگی

سلام عزیزم امروز ٣ ساله شدی قراره روز دو شنبه برات توی مهد تولد بگیریم و روز سه شنبه هم توی خونه دیروز کارت دعوت هم خریدیم خیلی دوستت دارم با وجود تو احساس شادی و شادکامی می کنم امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی و ١٢٠ ساله بشی.
2 تير 1391

من و تو

سلام عزیزم این روزها خیلی با مزه شدی و تا وقت گیر می یاری می ایی پیش من می گی تتاب یعنی کتاب بخون خیلی به یاد گیری علاقه داری جدیدا یک شعری رو می خونی که من فقط نون و عسل رو ازش متوجه می شم تو خودت عسلی عزیزم خیلی دوستت دارم پسرک مهربون وقتی پیشم دراز می کشی و دستت رو دور گردنم می اندازی وقتی نگات می کنم می فهمم که مامان خوشبختیم که تورو دارم. ...
13 ارديبهشت 1391

من و پسرکم

سلام عزیزم خیلی وقته که برات ننوشتم آخه این روزها سرم شلوغه تازگی ها وقتی دوتایی باهم هستیم برام شعر می خونی و یاد گرفتی تا ١٥ بشمری دیروز یک نرم افزار زبان برات خریدم و تو جورچین الفبا رو بدون غلط انجام دادی فدات بشم که اینقدر باهوشی به قول خودت بابوشی وقتی گوشی بابایی زنگ می خوره می گی بابایی ان ن نس یعنی اس ام اس تازگی ها بعضی روزها پیاده میام دنبالت  و تو کلی ذوق می کنی که می خواهی پیاده بیای و منم کلی ذوق می کنم که با توپیاده روی می کنم مامانی یادت باشه همیشه دوستت دارم خیلی...  
23 فروردين 1391

بیماری امیرعلی

سلام عزیزم الان که دارم برات می نویسم تو عزیز مامانی رفتی مهد کودک امروز شنبه است و شما ناز نازی مامان از روز سه شنبه اسهال و استفراق بودی و دیروز بهتر شدی و من بابایی کلی نگرانت بودیم این روزها بزرگتر شدی و بهتر و روانتر حرف می زنی دیشب وقتی داشتیم دوتایی با کامپیوتر نوبتی بازی می کردیم و هر بار که ماهی بزرگتر ما رو شکار می کرد می گفتی منو خورد و من کلی لذت می بردم تازگی بلدی از ١ تا ١٢ رو هم به انگلیسی و هم فارسی بخونی و سوره کوثر روهم خیلی خوب و کامل یاد گرفتی عزیز مامان وقتی نگاهت می کنم همیشه خدا رو شکر می کنم که شما پسرک ناز رو به ما داد خیلی دوستت دارم. ...
6 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام عزیزم پسرک نازم امروز اصلا نذاشتی بخوابم و مدام پای کامپیوتر صدام می کردی به من می گی خلنگ جون یعنی مریم جون تازه یادگرفتی با کامپیوتر بازی کنی چند روز پیش برات یک دی وی دی لب تاپی با مانیتور گرفتیم ولی باز کامپیوتر را ترجیح می دی و به ما فرصت نمی دی یک کم شیطون شدی ولی نه زیاد یک شعر رو هم توی مهد یاد گرفتی پائیزه پائیزه برگ درخت می ریزه هوا شده کمی سرد روی زمین پر از برگ این رو با زبون کودکانه ات می خونی ولی من بقیه شعر رو بلد نیستم و هر چی به مربی شما گفتم تا برام بنویسه باز یادش می ره دوستت دارم یکی یک دونه من. ...
6 بهمن 1390